معنی محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن, معنی محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن, معنی kpfs، xjbاj، sdاi ]اg، fi sdاi ]اg اjbاoتj, معنی اصطلاح محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن, معادل محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن, محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن چی میشه؟, محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن یعنی چی؟, محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن synonym, محبس، زندان، سیاه چال، به سیاه چال انداختن definition,